English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3081 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
wading crossing U عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
garnished U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
cruises U عبور کردن
crosses U عبور کردن
cruised U عبور کردن
crossest U عبور کردن
cruise U عبور کردن
crosser U عبور کردن
pass U عبور کردن
traverse U عبور کردن
passes U عبور کردن
traversed U عبور کردن
cruising U عبور کردن
traverses U عبور کردن
traversing U عبور کردن
passed U عبور کردن
cross U عبور کردن
overfly U عبور کردن
transit U عبور کردن
go U گذشتن عبور کردن
goes U گذشتن عبور کردن
traject U از محلی عبور کردن
throttled U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttles U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
passage of lines U عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
traversing U عبور کردن قطع کردن
traversed U عبور کردن قطع کردن
ranged U عبور کردن مسطح کردن
traverses U عبور کردن قطع کردن
traverse U عبور کردن قطع کردن
range U عبور کردن مسطح کردن
ranges U عبور کردن مسطح کردن
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
to pound the filed U غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
insert U گذاشتن جاسازی کردن
have U صرف کردن گذاشتن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
lay down U فدا کردن گذاشتن
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
stead U گذاشتن حمایت کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
bloop U عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
taximan U متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
passage of lines U عبور از خط
transit U عبور
crossing U عبور
passage U حق عبور
passage U عبور
tolls U حق عبور
toll U حق عبور
tolling U حق عبور
right of passage U حق عبور
cross-Channel U عبور
road haulage U حق عبور
transmissions U عبور
transmission U عبور
transmittal U عبور
transmittance U عبور
transmittancy U عبور
rights of way U حق عبور
right of way U حق عبور
passages U عبور
alpha canis majoris U عبور
passages U حق عبور
fording U عبور از اب
passage U عبور سفر
safe conduct U رخصت عبور
practicableness U قابلیت عبور
passages U عبور سفر
shallow fording U عبور از اب کم عمق
counter sign U اسم عبور
crossing the line U عبور از خط استوا
passage U راه عبور
safe conducts U رخصت عبور
crossing the line U عبور از استوا
passages U اجازه عبور
passages U راه عبور
safe-conducts U رخصت عبور
penstock U مجرای عبور اب
fordability U قابلیت عبور
password U اسم عبور
passwords U اسم عبور
band pass U نوار عبور
pass U گذر عبور
pass U کلمه عبور
pass U اجازه عبور
electron transition U عبور الکترون
passed U گذر عبور
passed U کلمه عبور
passed U اجازه عبور
fords U محل عبور
forded U محل عبور
ford U محل عبور
conge U اجازه عبور
deep fording U عبور از اب عمیق
passes U کلمه عبور
fordable U قابل عبور
fordless U غیرقابل عبور
passavani U سند عبور
current passage U عبور جریان
oil passage U عبور روغن
light passing U عبور نور
passageway U محل عبور
transit U راه عبور
tolls U عوارض عبور
tolling U عوارض عبور
toll U عوارض عبور
passes U گذر عبور
laissez passer U پروانه عبور
passageways U محل عبور
highway user tax U مالیات حق عبور
crossing area U منطقه عبور
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com